بکیر بن ماهان
بُكَیرِ بْن ماهان، ابوهاشم (د اواخر سال 126ق / 744م)، داعی بزرگ جنبش ضداموی.
از آنجا كه دعوت ضداموی، از طریق شبكهای پیچیده، متشكل از رجال ضد اموی اداره میشد و اعضای آن از جوانب گوناگون خود را ملزم به رعایت احتیاط و پنهانکـاری میدیدند، اخبار مربوط به این موضوع و شخص بكیر بن ماهان ــ كه دستكم تا هنگام مرگ برجستهترین شخصیت میان داعیان به شمار میرفت ــ در هالهای از ابهام قرار دارد. طبری، احتمالاً از طریق ابوالحسن مدائنی، آگاهیهای كوتاه و خاصی از این دوره دعوت ارائه میكند (مثلاً نک : 7 / 49-50)؛ وضعیت دیگر مؤلفان و مورخان سدۀ 3ق / 9م چون بلاذری (د 279ق / 892م) نیز در شیوه ارائه اخبار همچنین است، اما كتاب اخبار الدولة العباسیة (ه م) كه ظاهراً مؤلف آن، به اخبار خاصی دسترسی داشته است، آگاهیهای ارزشمندی از زندگی سیاسی و سوابق بكیر به دست میدهد.
بنابر روایتی، پدر او ماهان از موالی بنی مُسْلیه ــ یكی از تیرههای قبیلۀ مذحجی بنی حارث بن كعب ــ به شمار میرفت كه بعدها در فعالیتهای ضداموی نقش عمدهای ایفا كرد (نک : ه د، ابوسلمۀ خلال، نیز ابوالعباس سفاح). ماهان در ناحیه اردن شام ساكن بود و بنی مسلیه فرزندش بكیر را از خود میدانستند ( اخبار ... ، 191). به نوشتۀ سمعانی، بكیر اهل یكی از نواحی دوردست مرو به نام «هرمز فره» بوده است (5 / 635؛ نیز نک : مقدسی، 6 / 59، كه از او با نسبت مروزی یاد كرده است). در مآخذ دیگر به محل و تاریخ تولد بكیر اشارهای نشده است؛ گواینکـه مجموعه آگاهیهایی، ازجمله «مولی» بودن وی و پدرش و سخن گفتن و شنیدن خود او به زبان فارسی (نک : طبری، 7 / 441-442؛ اخبار، 198)، و از همه مهمتر نام پدرش ماهان، نشان میدهد كه وی نیز مانند دیگر داعیان بزرگ این دوره، ایرانی بوده است. همچنین از روایتی، چنین برمیآید كه بكیر شغل دیوانی داشته است (همان، 191). باید دانست كه در دوره اسلامی، انواع شغلهای دیوانی، از دستگاه اداری ساسانیان اقتباس شده، و با تغییراتی به مسلمانان انتقال یافته بود و بهسبب آشنایی قبلی ایرانیان، غالباً ایشان بدان شغلها میپرداختند (نک : محمدی، 86 بب ، 106، 112؛ اشپولر،363-368 ). زیستن پدر بكیر در شام ــ مركز خلافت امویان ــ و اینکـه پسر دیگرش یزید نام داشت (نک : اخبار، 194)، جالب توجه به نظر میرسد.
احتمالاً اشتغال بكیر به امور دیوانی موجب شد كه وقتی یزید ابن مهلّب در حدود سال 97ق / 716م در سمت والی به خراسان رفت (طبری، 6 / 523 بب ) و سپس در 98ق برای فتح دوبارۀ ناحیۀ جرجان بدان منطقه لشكر كشید (همو، 6 / 532 بب ؛ نیز نک : ابناعثم، 7 / 293 بب )، بكیر از همراهان او باشد ( اخبار، 191).
روایتهای مربوط به ارتباط بكیر بن ماهان با فعالیتهای ضداموی را كه به سقوط بنی امیه و تشكیل خلافت بنی عباس انجامید، نمیتوان جدا از مجموعه فعالیتهایی كه عباسیان احتمالاً مقارن پیروزی بر امویان و به دست گرفتن قدرت، برای كسب مشروعیت انجام دادند، بررسی كرد. به طور كلی، به نظر میرسد شبكهای كه با دقت و هوشمندی بسیار، از رجال ضداموی در قالب «داعیان» تشكیل شده بود، در گام نخست قصد داشت امویان را از اریكه قدرت به زیر بكشد، اما در سطوح بالای این شبكه، برای گزینش هر یك از خاندانهای هاشمی، یا حتی بیرون از آن ــ به ویژه از سوی برخی عناصر ایرانی ــ بنابر اهداف سیاسی، گرایشهایی خاص وجود داشت. در طول این دوره، از تشكیل شبكه داعیان تا سقوط خلافت بنی امیه، نام پیشوایی كه برای او تبلیغ میشد، پنهان بود و داعیان با شعار «الرضا من آلمحمد» تبلیغ میكردند و این شعار به معنای تشكیل شورایی متشكل از رجال هاشمی برای گزینش یك خلیفه از میان دیگران بود (نک : ه د، 6 / 235)؛ اما عباسیان كه عوامل نیرومندی در دستگاه داعیان داشتند، توانستند با تكیه بر همان عوامل، دیگر رقبا و عوامل آنها را حذف كنند و آن گاه با دستكاری در روایتهای این دوره، یا پراكندن اخبار و روایات و حتی احادیث جعلی، پایههایی برای مشروعیت خود فراهم آورند؛ چندانکـه غالب اخبار موجود از فعالیتهای داعیان، از آن جمله بكیر بن ماهان از دورترین ایام، تهی از نشانههایی حاكی از امتیاز عباسیان بر سایر هاشمیان در خلافت بر مسلمانان نیست. از این رو، باید در اعتماد به اخبار دوره تبلیغات ضداموی، بسیار محتاط بود و به نیاز مبرم عباسیان به كسب مشروعیت، در لابهلای گزارشها دقت كرد.
بنابر روایتی، وقتی پس از مرگ ابوهاشم (ه م)، فرزند محمد حنفیه در حدود پایان سدۀ 1ق / 7م فهرستی از هواداران بنی عباس تهیه شد، از بكیر بن ماهان نیز نامی به میان آمد ( اخبار، همانجا؛ قس: بلاذری، انساب ... ، 3 / 115-117). اما به روایت یاد شده كه مؤید انتقال «وصایت» از محمد حنفیه به محمد بن علی عباسی است، به ادله گوناگون ــ بهویژه با توجه به محدوده زمانی آن ــ نمیتوان اعتماد كرد و به احتمال بسیار، آمیخته به دستكاریهای بعدی عباسیان است (برای تفصیل نک : ه د، ابوهاشم).
در مرحله بعد، لازم بود كه با توجه به تأكید محمد بن علی بر پنهان ماندن نام او و فعالیتهایش، یك تن از هواداران، واسطه ارتباط او با دیگران بوده، و به نوعی برتری داشته باشد. در فاصله كوتاهی پس از مرگ دو تن از واسطههای ارتباط، در حالی كه شمار هواداران بنی هاشم در كوفه ــ كه این رجال در آنجا جمع بودند ــ به سختی به 30 تن میرسید، بكیر بن ماهان پس از مرگ میسره نَبّال، از سوی هواداران، مأمور ارتباط با محمد بن علی شد. اما در این هنگام، به بكیر بن ماهان اطلاع رسیده بود كه برادرش در سند درگذشته، و برای وی میراثی هنگفت برجای نهاده است ( اخبار، 194؛ نیز نک : دینوری، 333-334)؛ با آنکـه هواداران اصرار میكردند كه بكیر برای تصاحب اموال یاد شده به سند برود، او ملاقات با محمد بن علی را ترجیح داد. آن گاه، در جامۀ بازرگانی عطر فروش به شام و ارض حُمیمه كه جایگاه عباسیان بود و امویان ایشان را در آنجا سخت تحت نظر داشتند، درآمد ( اخبار، 194- 195).
در این دیدار ــ كه گزارش برجای مانده از آن، سخت آمیخته به دستكاریهای بعدی عباسیان است ــ بكیر بن ماهان و محمد بن علی، خط مشی و سیاست آینده امور دعوت را پیریزی كردند. از آن جمله، بكیر بن ماهان توجه محمد بن علی را به امتیاز ویژۀ نواحی شرقی ایران برای آغاز دعوت جلب كرد و توصیههای او در این باب حاوی نکـاتی بسیار مهم، و نشاندهنده تمایل خاص ایرانیان به خلافت یك تن از آل محمد (ص) است (همان، 198-199). در این گفت وگو، بكیر از دیدارش با سلیمان بن كثیر در حوالی ری ــ هنگامیكه بكیر از جرجان به سوی كوفه بازمیگشت ــ و علاقۀ خاص او به آل محمد (ص) سخن گفت. محمد بن علی نیز بر پنهان كردن نام او و تبلیغ برای «الرضا من آل محمد» تأكید كرد و به ویژه، هواداران را از پیوستن به دیگر گروههای هوادار آل ابی طالب برحذر داشت (همان، 199-200). آن گاه بكیر به كوفه آمد و اندكی بعد در 103ق / 721م همراه سعید بن عمرو حَرَشی كه عامل خراسان شده بود (طبری، 6 / 620 بب )، به آن ناحیه سفر كرد و برای نشر دعوت كوششهایی انجام داد ( اخبار، 201)؛ سپس چون جُنید بن عبدالرحمان از سوی یزید بن عبدالملك به ولایت سند گماشته شد، بكیر در سمت «ترجمان» او به سند رفت (همانجا؛ نیز نک : بلاذری، فتوح ... ، 442). اگر زبانی كه بكیر برای ترجمان آن همراه جنید به سند رفته، سندی بوده است، میتوان احتمال داد كه بكیر به آن ناحیه رفت و آمد داشته است؛ در یكی دو گزارش نیز، بكیر بن ماهان مردی سفر كرده و آفاق گشته معرفی شده است (نک : اخبار، 196، 198). بكیر در این سفر در جرجان و مرو نیز با هواداران دعوت ملاقات كرد و طی حدود دو ماه اقامت در مرو، توانست با افراد مربوط به دعوت كه از پیش با برخی از آنان آشنایی و بستگی داشت، ارتباط بیشتری برقرار كند (همان، 201-202).
در حدود سال 117ق / 735م كه خراسان دستخوش شورش حارث بن سُریج تمیمی بود، بكیر بن ماهان بار دیگر به خراسان آمد و با سلیمان بن كثیر دیدار، و نامۀ محمد بن علی را به داعیان تسلیم كرد (همان، 208). محمد بن علی در نامۀ دیگری، به گروه هواداران تأكید كرده بود كه بكیر بن ماهان فرستادۀ اوست و از وی اطاعت كنند (همان، 213). این پشتیبانی، موجب منزلت بیشتر بكیر بن ماهان نزد هواداران شد و وی نیز با استفاده از فرصت، نمایندگان و مبلغان خود را به نواحی گوناگون خراسان گسیل كرد (همانجا).
ظاهراً در همین دوره از اقامت بكیر در خراسان، وی روزی هواداران را گرد آورد و ضمن سخنانی گفت: چنین مصلحت میبیند كه از میان ایشان 12 تن را به عنوان «نقیب» برگزیند. او در سخنان خود به شباهت این اقدام، با انتخاب 12 نقیب از میان انصار از سوی پیامبر اكرم (ص) اشاره كرد و از آنجا كه ممكن بود میان نقیبان رقابت و دشمنی پدید آید، در این خصوص تذكراتی داد (همان، 213-215). آن گاه، پس از آنکـه سلیمان بن كثیر و صالح بن مظفر را بر دیگر نقیبان برای اخذ تصمیم و مشورت در امورِ مورداختلاف برتری داد، از مرو به جرجان ــ پایگاه دیگر امور دعوت ــ رفت و پس از ایجاد ارتباط با هواداران در آن ناحیه، به كوفه وارد شد. سپس به همراهی دامادش ابوسلمۀ خَلاّل (ه م) به سوی محمد بن علی به شام رفت (همان، 223-224).
گفتهاند كه بكیر در اوایل سال 122ق / 740م به كوفه بازگشت و در این هنگام زمزمۀ خروج زید بن علی برضد بنی امیه شنیده میشد. مشی سیاسی بكیر بن ماهان در این ماجرا بسیار جالب است، زیرا او وظیفه خود میدانست از پیوستن هواداران عادی دعوت ــ كه احتمالاً آماده پیوستن به هر جنبش ضداموی بودند و به احتمال بسیار، از اختلافات و اهداف اصلی مبارزان ضداموی آگاهی چندانی نداشتند ــ به جنبش زید جلوگیری كند. به همین سبب، ضمن بازداشتن هواداران از پیوستن به زید، مقارن قیام یاد شده، همراه برخی از هواداران جنبش از كوفه به حیره رفت و تا قتل زید، در آنجا ماند (همان، 230-231). سیاستی كه در قبال قیام زید اتخاذ شد و به طور قطع در شكست آن قیام تأثیر داشت، بعدها حتی مورد اعتراض برخی از هواداران دعوت قرار گرفت (همان، 241). پس از مدتی، از آنجا كه یحیی بن زید، پس از كشته شدن پدرش، برای گرد آوردن هوادار، به خراسان رفته بود، بكیر احتمالاً برای حفظ هواداران، نخست به جرجان، و سپس به مرو رفت و همگان را از پیوستن به یحیی برحذر داشت (همان، 232، 242).
به نظر میرسد، مشی بكیر به عنوان رهبر داعیان این بود كه در میان هواداران دعوت، از قیام و قتل زید بن علی و فرزندش یحیی برای برانگیختن احساسات ضداموی بهرهبرداری كند، زیرا این بار خبر فعالیتهای او به نحوی به گوش نصر بن سیار والی وقت خراسان رسید كه گویی برای یحیی بن زید مشغول تبلیغ است (همان، 232)؛ اما به تدبیر یكی از نزدیكان نصر كه از هواداران جنبش شده بود، از او رفع خطر شد. بكیر در مدت توقف خود، داعیان و مبلغانی به مناطق اطراف گسیل كرد، سپس دوباره به عراق بازگشت و پس از مدت اندكی نزد محمد بن علی رفت. ظاهراً، این واپسین ملاقات میان آن دو بود و بنابر گزارشی كه آمیخته به افزودههای بعدی عباسیان است، محمد بن علی ضمن معرفی فرزندش ابراهیم امام (ه م) به جانشینی خود، بر جایگاه ویژه بكیر و ابوسلمه و تیره بنی مسلیه به وی، تأكید كرد، آن گاه اندكی بعد در 124 یا 125ق / 742 یا 743م درگذشت ( اخبار، 238-239). اما بنابر اخبار تأملبرانگیز دیگری، بكیر بن ماهان پیش از مرگ محمد بن علی درگذشته است (نک : یعقوبی، 2 / 319؛ دینوری، 334؛ قس: ابن طقطقی، 154؛ العیون ... ، 183).
به هر حال، بنابر گزارش اخبار الدوله، بكیر پس از مرگ محمد بن علی به كوفه آمد، آن گاه با نامهای از ابراهیم برای برخی از داعیان و هواداران، به سوی جرجان رفت و با برخی از هواداران دعوت ملاقات كرد و حتی یكی دو تن از ایشان را برای دیدار با ابراهیم برانگیخت (ص 240). جالب توجه است كه بر طبق این گزارش، بكیر به خراسان نرفت و تنها تنی چند از هواداران جرجانی را به دیدار با ابراهیم دعوت كرد. به هر حال، این كسان در همراهی بكیر به كوفه آمدند؛ در این هنگام (پس از ربیعاﻵخر 125 / فوریۀ 743) هشام بن عبدالملك درگذشته، و ولید بن یزید جانشین او شده بود (همانجا؛ نیز نک : طبری، 7 / 208).
ظاهراً مقارن ملاقات برخی از هواداران دعوت با ابراهیم امام در موسم حج، بكیر بار دیگر به خراسان رفت و همگان را به سال 130ق / 748م به عنوان زمان آشكار شدن دعوت، بشارت داد. از گفتههای منسوب به بكیر كاملاً روشن میشود كه داعیان، فعالیت گستردهای در نشر اخبار و احادیث خاص مبنی بر نزدیك بودن سقوط بنی امیه و آشكار شدن دعوت داشتهاند؛ چنانکـه در همین سفر، بكیر همگان را به پوشیدن جامه سیاه و استفاده از «رایات سود» امر كرد ( اخبار، 245؛ دربارۀ اخبار و احادیث یاد شده، نک : ه د، ابوالعباس سفاح، نیز ابومسلم خراسانی، بخش 1).
ظاهراً بكیر بن ماهان در این سفر زودتر از ابوسلمه خلال به كوفه بازگشت، زیرا پس از بازگشت ابوسلمه به كوفه، معلوم شد كه بكیر بن ماهان بهسبب بدهكاریهای هنگفت خود به زندان افتاده،و ابوسلمۀ خلال با پرداخت دیون بكیر، وی را از زندان رهانیده است ( اخبار، 248). احتمالاً زندانی شدن بكیر با فعالیتهای ضداموی او ارتباط داشته است، اما امویان از جزئیات كارهای او بیاطلاع بودهاند (نک : طبری،7 / 198). به هر حال، پس از مدت كوتاهی، بكیر بیمار شد و حدود دو ماه پس از خروج از زندان، درگذشت. برپایه روایتی، درگذشت او مصادف با قتل ولید بن یزید اموی در جمادیاﻵخر 126 / آوریل 744 (بلاذری، جمل ... ، 9 / 185، 189؛ نیز نک : طبری، 7 / 270)، و ولایت منصور بن جمهور كلبی بر عراق (همانجا) بوده است. میتوان حدس زد كه درگذشت او در واپسین ماههای 126ق اتفاق افتاده است ( اخبار، 249-250). گفتهاند كه وی در حالی كه سخت بیمار بود، از شنیدن خبر قتل ولید شاد شد و آن را نشانه دیگری بر نزدیك بودن ایام سقوط بنی امیه دانست. آن گاه ضمن سپردن كار دعوت به ابوسلمه و برشمردن برخی نشانههای دیگر دربارۀ نزدیكی سقوط بنی امیه، ابوسلمه را به استواری در كار دعوت تا حصول مقصود تشویق كرد (همان، 250).
با آنکـه آگاهیها در باب جزئیات مسألۀ دعوت ضداموی بسیار اندك و متناقض است، اما از اخبار برجای مانده، میتوان به اهمیت ویژه نقش بكیر بن ماهان در انسجام عوامل ضداموی، در تشكیلاتی پیچیده و بیسابقه پی برد. درباره بكیر بن ماهان این نکـته حائز اهمیت است كه او در سراسر دوره فعالیت خود، كوشید مرزهای مبارزه را، به ویژه با دیگر گروههای ضداموی در سطوح گوناگون حفظ كند. از جمله، كوشش او برای حفظ رنگ اسلامی دعوت، به ویژه در منطقه خراسان كه عناصری مانند خداش برای خروج از این مرزها آمادگی داشتند (نک : طبری، 7 / 109؛ مقدسی، 6 / 61)، مایه شگفتی است. همین كوششها، از پراكندگی هواداران جنبش جلوگیری كرد. او تقریباً در سراسر دوره فعالیت خود، از نشانههای اسلامی، دست كم در ظاهر، با استناد به آیات قرآن كریم و سیره نبوی برای پیشبرد امور دعوت و جذب هوادار سود جست (مثلاً نک : اخبار، 214، 245، 247). بعضی پیشگوییها نیز به بكیر بن ماهان منسوب شده كه بر طبق روایات، تحقق هم مییافته است (همان، 231، 242، 250؛ نیز نک : طبری، 7 / 441-442؛ ابن عبدربه، 4 / 481؛ ابن عساكر، 10 / 389) و بعید نیست این گونه روایات، با آن دسته از اخبار كه حاكی از نشانههای سقوط بنی امیه و ظهور بنی عباس است، ارتباط داشته باشد (مثلاً نک : ابن عبدربه، 4 / 475).
مآخذ
ابن اعثم كوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دكن، 1394ق / 1974م؛ ابنطقطقی، محمد، الفخری، بیروت، 1400ق / 1980م؛ ابنعبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1962م؛ ابنعساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به كوشش علی شیری، بیروت، 1415ق / 1995م؛ اخبار الدولة العباسیة، به كوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398ق / 1978م؛ همو، جمل من انساب الاشراف، به كوشش سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره، 1960م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، به كوشش دخویه، لیدن، 1871م؛ محمدی، محمد، فرهنگ ایرانی (پیش از اسلام)، تهران، 1356ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1919م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1960م.
Spuler, B.,
علی بهرامیان